بمناسبت ۸۵- مین سالگرد لشکرکشی وحشیانه رضاخان و بخاک و خون کشیده شدن جمهوری تورکمنستان جنوبی
در آغاز سال ۱۳۰۳ شمسی وزیر جنگ و نخست وزیر وقت ایران رضاخان دستور سرکوبی وحشیانه ملت تورکمن را صادر میکند و بدنیال آن یگان های ویژه و سرتا پا مسلح لشکر شرق و شمال با حمله گاز انبری از غرب وشرق به سرزمین آبا و اجدادی ما، قتل عام وحشیانه ای صورت داده، جمهوری جوان تورکمن را که تنها ۱۴ ماه از اعلام آن گذشته بود را با خاک و خون می کشد. این حمله وحشیانه را فرمانده لشکر شمال سرهنگ زاهدی (تورک همدانی)، فرمانده لشکر خراسان جان محمد خان (تورک تبریزی)، فرمانده یگان ویژه اعزامی از تهران سرهنگ سید احمد جان پناه (تورک تبریزی) و سرلشکر آمان الله جهانبانی رهبری کردند. نام این جلادان برای همیشه در تاریخ ملت تورکمن با نفرت یاد خواهد شد. به این ترتیب قشون اعزامی رضاخان در تاریخ ۱۲ آبان پس از بخاک و خون کشیدن سراسر جمهوری تورکمنستان جنوبی به پایتخت آن یعنی گنبدقابوس وارد شده در کنار میل گنبدقابوس "جشن پیروزی شان" برپا می کنند.
ما بمناسبت سالگرد این واقعه تاریخی خاطرات دو افسر ارتش ایران را که مستقیما در عملیات سرکوبی شرکت داشتنند را جهت آگاهی ملی و تاریخی خوانندگان خویش تقدیم می کنیم.
آقمیرات گورگنلی
طیاره بالای گنبدقابوس و جشن و پایکوبی لشکر اعزامی ایران پس از بخاک و خون کشیدن
سرزمین تورکمن ( ۱۲آبان ۱۳۰۴)
سرزمین تورکمن ( ۱۲آبان ۱۳۰۴)
از چپ: سرلشکر آمان الله جهانبانی- جان محمد خان دوللو- سیداحمد جان پولاد- فضل الله زاهدی همدانی
خاطرات سرهنگ سیداحمد جان پولاد :
" به منظور مجازات شدید تورکمنها در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۰۳ "هنگ پهلوی" عازم منطقه گردید. هنگ را سرهنگ محمود پولادین رهبری می کرد همچنین در این هنگ افسران روس از هنگ قزاق سابق نیز وجود داشت که اغلبشان بیسواد بودند. من در گردان یکم این هنگ خدمت می کردم که عازم تورکمنصحرا شدم.
در ۱۹ خرداد همانسال در پایگاهی در نزدیکی بجنورد مستقر شدیم. در تاریخ ۱۵ تیر، صبح زود ساعت پنج گردان ما تپه ماهورهای شمال بجنورد را به کنترل خویش در آورد. فردای آن روز زد و خورد مختصری با تورکمنها رخ داد. در ۱۷ تیر فرمانده لشکر خراسان سرهنگ جان محمد خان علاء الدوله به جلگه بدرانلو آمد و ما در اینجا قرارگاه هجوم علیه تورکمنها را مستقر کردیم. کردهای قوچان و نردین تحت سرپرستی سرهنگ مهدی خان نیز به ما پیوستند. در تاریخ ۱۸ تیر هجوم ما علیه تورکمنهای گوکلان آغاز شد. آنها را مجبور به عقب نشینی تا سملگان و جلگه گوکلان کردیم.
در اوائل ماه مرداد تحت سرپرستی سروان یوسف خان سرورپور دسته هایی مجهز به مسلسل به سمت جلگه گوکلان حرکت کرد. در این ایام لشکر سیستان- قائن که مرکب از سی شتر بود نیز به ما ملحق گردید. در نخستین برخورد خبر کشته یا زخمی شدن چندین تورکمن به ما رسید.
در تاریخ ۱۱ مهر به منظور فرود هواپیماهای نظامی به کمک کردها در منطقه "اینچه" گوکلان فرودگاهی را ایجاد کردیم. در ۱۲ مهر در حدود ۲۰ نفر از تورکمن به سوی ما هجوم آوردند. همراهان ما از ترس فرار کردند، به ناچار توسط بی سیم کمک خواستم.
در ۲۵ مهر هنگ پهلوی نیرویی مرکب از کردها و واحدهایی از لشکر خراسان از طریق آشخانه بطرف جلگه "اینچه" براه افتاد. فردای آن روز ما به اینچه رسیدیم. در گلی داغ یکی از خانهای گوکلان بنام "کؤچک خان" به منظور اعلان تسلیم نزد ما آمد. به این ترتیب در تاریخ ۳۰ مهر ما در گلی داغ مستقر شدیم. جان محمد خان هم به گلی داغ آمده با دست گذاشتن روی قران قسم خورد که به کسی آسیبی نخواهد رسید. درست در همان شب یکی از اسراء تورکمن را خود جان محمد خان با شلیک گلوله کشت. تورکمنها از ترس به سوی دشت عقب نشستند.
دسته ما در تاریخ ۲ آبان از گلی داغ به سمت کریم ایشان به راه افتاد. در اینجا واحدهای مهدی خان با تورکمنها زدوخورد کرد. واحدهای سروان غلامحسین خان نیز روستای "ساری سو" را به تصرف خویش در آورد. ما نیز در ۹ آبان به "پیشکمر" رسیدیم. در زدوخوردی که در این منطقه بین ما و تورکمنها بعمل آمد ۹ نفر از تورکمنها کشته، ۴ نفرشان نیز زخمی شد. به این ترتیب واحدهای سروان رضاپور پیشکمر را به تصرف خویش در آورد.
سرگذشت یک افسر ایرانی. سرهنگ سیداحمد جان پولاد. تهران نشر پردیس. ۱۳۸۳. ص. ۳۸
نقشه هجوم از شرق. از کتاب: تاریخ ارتش ایران. بقلم سرهنگ یکرنگیان
در ۱۰ آبان واحد "کیانی" لشکر خراسان با مسلسل های کوهستانی به پشکمر رسید. در اینجا واحدهای آسواران سرهنگ مهدی خان و واحد ما به طرف گنبدقابوس حرکت کردیم. واحدهای تیپ مستقل شمال به سرپرستی سرهنگ زاهدی تمامی مناطق صحرا را فتح کرده به طرف گنبد می آمد. در واقع بین نیروهای ما و زاهدی مسابقه بود که چه کسی زودتر به گنبدقابوس برسد. این مسابقه را زاهدی برد و واحدهای او و نیروهای سرتیپ رضاپور زودتر از ما وارد گنبدقابوس شده بود. واحدهای ما در مراوه تپه مستقر شد تا مانع فرار تورکمنها به شوروی شود. به این ترتیب در اول بهمن سال ۱۳۰۴ مأموریت ما تمام شد. دو ماه بعداز آن در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ رضاخان بعنوان پادشاه ایران تاج شاهی را بر سرش گذاشت
**************************************
لشكركشی به تركمن صحرا
۱۳۰۳-۱۳۰۲(۱۹۲۵-۱۹۲۴)
فصل نهم:
در اوايل سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۲) پس از اينكه سردار معزز رئيس ايل كُرد شادلو را خلع سلاح و حكومت موروثی را در بجنورد برانداخته وكنترل حكومت مركزﻯ را در آن ناحيه استوار نمودند، يك ستون نظامی مركب از ۳۰۰ نفر مردان قوﻯ تيپ مشهد از بجنورد بطرف خراسان حركت خود را آغاز و رهسپار تركمن صحرا گرديدند.
سرهنگ فرمانده ستون مرتكب اشتباه شد و نيروﻯ خود را به دو قسمت تقسيم نمود، شمالی و جنوبی، شماليها به سراسر اترك و مراوه تپه شروع به پيشروﻯ نمودند، در حالی كه جنوبيها با خود او حركت را به بيست مايلی جنوب در ميان تپه هاﻯ جنگلی بالاﻯ رودخانه گرگان آغاز كردند. هر دو ستون همزمان مورد حمله يموت ها قرار گرفتند، گوكلانها در اواسط جنگ به خويشان تركمن خود پيوستند، و نزديك به يك صد سرباز كشته و همين تعداد نيز اسير گرديدند.
من به درجه سرگردﻯ ارتقاء رتبه يافته، و به فرماندهی گروهان اول تيپ خودم منصوب گرديدم. در سی و يكم ماه می (خرداد) با ۲۱۰ نفر افسر و سرباز به طرف بجنورد حركت نمودم.
دستور دادم، چادرها وملزومات بار قاطرها گردد، واسبها را زين كنند، بعد ازدوساعت ونيم طی وطريق و صداﻯ آتش تفنگ ازغرب شنيدم، چهارنعل پيشاپيش رفتم كه ببينم چه اتفاقی رخ داده از تپه مشرف به تمام چشم اندازها دشتی مستدير يا دايره واركه درميان تپه ها قرار گرفته بود، خيلی پائين تر از جايی كه من ايستاده بودم. اسكادران پياده "بهرامی" تپه هاﻯ مجاور مرا اشغال كرده، و تپه هاﻯ جلو در اختيار تركمنها قرار داشت. كه پيشرفت داودخان را بطرف پيش كمر قطع كرده بودند. من با او ارتباط برقراركردم و يك مانور احاطه اﻯ با اسكادرانم انجام و به سوارانم دستور دادم كه از شمال بطرف بالا حركت و چهارنعل به بالاترين تپه ها كه پشت سرتركمنها واقع شده بود، با سازمانی گشوده قرارگرفتيم. منظره حركت سريع سواره نظام ازچپ وعقب وآتش شديد و سخت اسكادران بهرامی از جلو اثرات مطلوبی ببارآورد، تركمنها براسبان تيزپاﻯ خود سوارشدند و ازغرب وشمال درحالی كه تعدادﻯ كشته، اسير و مجروح سوار براسبان خود بجاﻯ گذاردند از نظر محو شدند. ما آنها را تعقيب و شش اسير ديگر گرفتيم.
بعداً متوجه شديم كه درمقابل مقاومت يموت و تركمنها، بين آق قالا، و گنبدكاوس و نزديك کومیش تپه با فقدان وازدست دادن چهل نفر سواره نظام در حمله سواره براﻯ ما همراه بوده. ستون غربی تحت نظر زاهدﻯ وارد گنبد شد. گوكلانها تسليم شدند، اما يموتها متوارﻯ و در دامنه هاﻯ تپه ها در دشتی وسيع بين گرگان و اترك پنهان شدند، چادرهاﻯ گِرد و خانواده ها را با خود بردند. سرتيپ جان محمدخان تصميم گرفت آنان را تا مرز شوروﻯ تعقيب كند، و بدين منظور يك ستون پر تحرك مركب از اسكادران من، چهار گروه غير منظم از قبايل محلی خراسان حدود صد نفر و تعدادﻯ از كُردهاﻯ زعفِرانلو، تركهاﻯ باره گاز، حَفَره كه دراختيار حكومت درآمده بودند، يك گروه پياده، يك گروه مسلسل و يك گروه توپهاﻯ كوهستانی تشكيل داد.
من به فرماندهی اين ستون هزارنفرﻯ تعيين گرديدم و دستورداشتم تمام جلگه را از وجود دشمن پاك كنم، و تركمنها را مجبور به تسليم نمايم يا اينكه آنان را از سراسر مرز برانم. بطرف شمال حركت كردم، روز بعد به كريم ايشان رسيدم، اينجا از يك ساختمان دو طبقه تشكيل می شد كه بعنوان مدرسه قرآن ازآن استفاده میشد و محل ملاقات سران ايلات مختلف براﻯ اتخاذ تصميم تهاجمات و تقسيم غنائم و فروش زندانيان به منظور برده در هنگامی كه تهاجم و يورش با موفقيت انجام می گرفت، بود. اين تنها ساختمان موجود دردشت بود. قرارگاه تركمنها مركب از چندين يا صد خيمه بسته به اهميت آنها بود، اين خيمه ها از چادرهاﻯ گردﻯ با نی هاﻯ سبك و قالب تاشو ساخته می شد كه قسمت بيرونی را با نمد سياه می پوشاندند، و در درون نمدهاﻯ رنگين پهن شده بود يا در مرحله عاليتر با قاليهاﻯ سفيد يا قرمز خوش بافت كه كه در خارج به نام بخارا معروف است. اين چادرها بر شترها بار می شود، ويك اردوگاه در طول شب از يك جلگه بدون انتها جمع آورﻯ و ناپديد می گردد. خيمه يا چادرها به اندازه هاﻯ مختلف بودند، كه بيست الی پنجاه نفر می توانند در آنها پناه بگيرند. در پيش كمر بود كه ما با اولين قرارگاه تركمنها مواجه گرديديم، قبل ازاينكه آنها بتوانند تماماً تخليه كنند، آنجا را درتصرف گرفتم، مردان داراﻯ چهره مغولی با ريش اندك تراشيده و كاسه سر را كاملاً تراشيده بودند. تمام آنها جامه اﻯ بلندﻯ برتن، كمربندهاﻯ چرمين بركمر، پوتينهاﻯ بلند برپا و كلاههاﻯ پوست گوسفند بر سر داشتند. زنان جامه هاﻯ بلند قرمز يا ارغوانی با آستين دراز پوشيده وهيچگاه حجابی نداشتند. تمام كار منزل و خانه دارﻯ و حتی كار در مزرعه با آنان بود. مردان درزمانی كه دريورش و تهاجم شركت نداشتند، دقيقاً در جلوﻯ خيمه هاﻯ خود می نشستند ( كه به آلاچيق معروف بود) و فنجانهاﻯ چاﻯ بدون حساب می نوشيدند. طبق روايت تاريخ آنان در جنگ با روسها دردرياﻯ خزر شجاعت بسيارﻯ از خود در قرن هفدهم نشان دادند ولی در جنگ با ما ستمگرﻯ و بيرحمی ابراز می داشتند كه قابل مقايسه با جنگ مردان سميتقو، شهسوند و لُرها نبود. به منظور اينكه دشمنان خود را بترسانند، عادت داشتند كه سر آنان را كه كشته بودند ازگردن قطع می كردند و استخوانهاﻯ جمجمه را می شكستند، پوست آدمی را با كاه پر می كردند، يا بادكنكهاﻯ عجيب و مضحك درست می كردند و آنها را چون اشياﻯ روح مانند برسر عصاهايی بعنوان نشان و غنايم جنگی جلو چادرهاﻯ خود قرار می دادند. دركريم ايشان گروه شترسواران به ما پيوستند، و تصميم گرفتم با پشتيبانی ستون و افراد ذخيره تمام جلگه را كاوش و جستجو نموده و بطرف مرز شوروﻯ پيش رويم، و سپس با جمع آورﻯ مجدد ستون به شمال رودخانه اترك به جستجو بپردازيم. بعد از مدتها خوابيدن دردرون خيمه اكنون خوشحال بودم كه دريك اتاق می گذرانم و دستوردادم چادر خواب مرا به آنجا بياورند، لباسها را از خود دور كردم، وعازم خواب شدم. ناگهان با صداهايی ترسناك از خواب بيدار شديم، گلوله ها مستقيماً از پنجره به درون اتاق سرازير می شدند، ما خود را به روﻯ زمين انداختيم و با تقلا در كنار پله ها در طرف مقابل خانه رسانديم.
گلوله ها از تپه کوچکی در حدود ۲۰۰ یارد دورتر از خانه شلیک می شد. یک مسلسل روی پشت بام قرار دادیم و دو ردیف فشنگ شلیک کردیم. در حالیکه که یک نگهبان کنار خای تپه را جستجو می کرد.
تیراندازی به همان نحو که شروع شده بود قطع گردید. هیچکس پیدا نشد و کسی در این مزاحمت صدمه ندید. از کریم ایشان شترسواران را به سراسر جلگه چات-اترک اعزام داشتیم، در آنجا رودخانه اترک از ایران در جریان داشت و با رودخانه چاندیر از دریای خزر به شوروی برخورد می کند.
من خودم با بقیه ستون سراسر گلی داغ تا گذرگاه قرناوه را طی کردم، در این محل دقیقا در محلی واقع بود که اولین جنگ من چند روز قبل صورت گرفت. آن گذرگاه یک منظره باشکوه ارتفاعات دشت زیرین قرار گرفته است، که شامل دره اترک، اردوگاه مراوه تپه و مرز زنجیره سونگی داغ می باشد. من در ساحل اترک اردو زدم، که در این فصل از زیبائی بهره مند بود. پیاده نظام، گروه مسلسل و قسمت توپهای کوهستانی و شترسواران از من گرفته شدند و من با سواره نظام خودم باقی ماندم.
من خیلی خوشحال بودم که فرصت یافتم با رؤسای افراد غیر منظم صحبت کنم و تحقیقاتی در خصوص قبائل، طرز زندگی ، شجره نامه و سایر صفات انجام دهم. تمام اینها هنگامی که من رئیس ستاد ارتش بودم و یک نقشه قبیله ای از تمام ایران با بررسی کامل تهیه کردم، مورد نیاز من قرار گرفت، که موجب شد بعنوان عضویت انجمن سلطنتی جغرافیایی انتخاب گردم.
ترکمنها بین اترک و سونگی داغی در دامنه های این کوه جمع شده بودند. من مأموریت یافتم که از رودخانه عبور کنم و قسمت جنوبی تپه ها را تا مرز از وجود یاغیان پاک کنم.
روحیه سربازان خوب بود و خوشحالانه و آتش کنان در میانه تخته سنگها پیش می رفتند. ترکمنها که در پشت سر خود مرز را داشتند، امید ایستادگی در مقابل ما را از دست دادند. آنان به هیچ وجه تصور نمی کردند که ممکن است حکومت قادر باشد چنین نیروی مهمی را در مقابل شان متمرکز نمایند.
در بالای خط الرأس ما با آنان مواجه شدیم و پس از یک جنگ کوتاه دست به یقه چند شتر از دست دادند و با فرار بطرف پایین از دامنه شمالی به درون سرزمین شوروی خزیدند.
در این موقع ما در مرز شوروی بودیم. ترکمنستان، سونگی داغی بر تپه های کوتاه شمالی و صحرای بدون حد و مرز قاراقوم که بطور گسترده و غیرمنقطع و متوالی بسوی سیبری منتهی میشد، مشرف و مسلط بود. منظره باشکوه و مجلل، ولی پرهیبت و ترسناک.
صبح روز بعد با دوربین نگاهی به پایئن میان دشت مرا به تعجب انداخت، ترکمنهایی را دیدم که چشمه های خود را دایر و اطراف آنها رمه و گله های فراوانی فراگرفته بود. اینها یموتها بودند که از ایران فرار کرده بودند.
اکنون که جنگ خاتمه یافته و قسمتهای ترکمن نشین تحت سلطه و اقتدار ارتش ایران قرار گرفته بود، ایجاب می کرد آنهایی که فرار کرده بودند به ایران بازگشته خلع سلاح شوند و به آنها اطمینان داده شود که در معرض آزار و اذیت قرار ندارند، مورد تشویق قرار گیرند که موقعیت خود را تغییر دهند و شروع زندگی را از سر گیرند و تحت یک نظم اداری واقع شده، از حمایت قانون و امنیت نیروهای مملکتی برخوردار گردند.
با این قصد و نیت یک نفر از درجه داران را که لهجه ترکمن را می دانست انتخاب نموده به اتفاق یک جوخه مرکب از شش نفر و یک شیپورزن، همگی سوار بر اسب با پرچمی سفید روانه خاک شوروی نمودیم که با رؤسای ترکمن و ریش سفیدان و یا به عبارت دیگر سالخوردگان آنها مذاکره نموده، موقعیت را برای آنان شرح داده تشویق نمایند که بازگردند.
آنها بسوی دشت روان شدند، از بالا ناظر بودم که در مسافت دوری از نظر پنهان گردیدند. حالا زمانی پرهیجان بر من گذشت، آیا امکان دارد که ترکمنها آنها را مورد حمله قرار دهند یا روسها به دستگیری آنان مبادرت ورزند، روز سپری شد و جوخه بازنگشت.
روز بعد بر دشت و فاصله مه آلود نگاه میکردم. گردی ابرمانند از دشت که بسوی دامنه تپه ها در حرکت بود، نمایان گردید. انبوه و درهمی گرد بیشتر از آن بود که فقط شش نفر موجب آن گردند و در تعجب بودم که این چه می تواند باشد. گرد نزدیکتر شد و من توانستم تشخیص دهم گروهی سوار است که تعدادشان چهل نفر، جملگی با یونیفورم نظامی بطرف ما در حرکتند. آنان از سربالایی های کوه گذشتند و در کنار چشمه در مرز توقف کردند. نظری بطرف ما انداختند و از اسبان پیاده شدند. جوخه ما آنجا بود و در کنار آنها یک گروه از سواره نظام ارتش سرخ همراه با آنان یک افسر روسی و یک ترکمن در لباس شخصی که کمیسر یا کارگذار محلی بود.
آن دو نفر پیاده بطرف ما آمدند و تعارفات معمولی بین ما رد و بدل گردید و من با زبان روسی شروع به صحبت نمودم. جوخه ما (که بوسیله روسها خلع سلاح نشده بود) به واحد خود پیوستند در حالی که یک سرباز روسی مواظب اسبان آنها بود.
من با اين مردان شوروﻯ نشستيم. كميسر ترکمن گلايه را آغاز نمود كه سربازان ما مسلح و بدون اجازه از مرز گذشته اند. متقابلاً جواب دادم، اين هيئت لازم بود با متصديان مرزﻯ تماس گيرند. ولی چون پاسگاه مرزﻯ وجود نداشت مسافتی را طی كردند كه به پاسگاه برسند. او گفت كه آنان با تركمنها به صحبت و مذاكره پرداخته اند و اولياﻯ امور و حكومت شوروﻯ با هيچگونه مذاكرات سياسی در خاك شوروﻯ موافقت نمی كند.
جواب دادم، آنها می خواستند به تركمنها يادآورﻯ نمايند كه آنها به خاك شوروﻯ رفته اند در حالی كه در خاك ايران از هرگونه آزادﻯ برخوردارند واين عمل عبورازمملكت ديگرﻯ است و می توانند به مملكت خود بازگردند.
کمیسر ترکمن گفت اگر شما با آنان برخورد و رفتار بدﻯ نداشته ايد، آنها نبايد براﻯ پناهندگی به درون سرزمين شوروﻯ بيايند. جواب دادم چرا بيش ازسه ميليون نفرروسی سرزمين خود را ترك و ترجيح ميدهند كه در ممالك خارجی در تبعيد بسر برند تا اينكه در مملكت خودشان باشند. اين مطلب موجب عصبانيت او شد واظهارداشت كه آنها دشمن مردم بودند، علاوه برآن به تحريك قدرتهاﻯ امپرياليستی برعليه حكومت اقدام می كردند. بعد ازآن از من تقاضا كرد كه اجازه دهم با سربازان من صحبت كند، گفتم آنها مكلف نيستند اجرا كنند و وقت خود را براﻯ شنيدن گفته هاﻯ شما تلف نمايند. او گفت ممكن است من با افسران شما صحبت كنم، گفتم من اعتراضی ندارم اما افسران من زبان روسی نمی دانند و به هيچ لهجه تركی هم آشنايی ندارند. معهذا او با زبان تركی استانبولی راجع به لزوم آزادﻯ در ممالك و اتحاد بر عليه امپرياليست كه اكنون بريتانيا در صدر آنان قرار دارد به سخنرانی پرداخت و ادامه داد كه بايد در مقابل نيروﻯ مرتجعين به مقاومت برخاست. در مورد دستاوردهاﻯ مهم اتحاد شوروﻯ سخن راند. (این افسر تورکمن شاید سرهنگ ارازمحمد وفایف باشد که در تورکیه تحصیل کرده بود. وفایف بعدها توسط جلادان استالین به اعدام محکوم گردید و در اردوگاه کار اجباری به هلاکت رسید- آ.گ) افسران شوروﻯ تمام شب را در قله كوه بسر بردند و سپس مار را ترك كردند، اطلاعيه داده آگاه كردند براﻯ بار ديگر در خاك شوروﻯ وارد نشويم. عليرغم آن يكی از آشپزهاﻯ اسكادران داوطلبانه درصدد برآمد كه با تركمنها ارتباط برقرار سازد به منظور اينكه آنها را تشويق به بازگشت نمايد.
من او را با لباس مبدل تركمن بعنوان مأموريت دراين عمل ماجراجويانه اعزام داشتم. متأسفانه اين جوان بيچاره بوسيله روسها دستگير شد و او را به عشق آباد فرستادند كه مدت دو سال درآنجا بازداشت بود.
ما تا پايان ژانويه (بهمن) ۱۹۲۵(۱۳۰۴) درآنجا باقی مانديم.
درخدمت پنج سلطان: نوشته تيمسار سرلشكر بازنشته حسن ارفع ترجمه از انگلیسی: سید احمد نواب. انتشارات: مهر آیئن. بهار ۱۳۷۷
No comments:
Post a Comment