Sunday, August 15, 2010

ملی اویانیش- هویت ملی

چگونه ملتی را از خودبیگانه می کنند؟
الیناسیون چیست و چگونه عمل میکند؟
(مانگـقـورتلاشماق نأمـه؟)

"اگر ما را در قعر زمین دفن کنید تبدیل به الماس خواهیم شد
 و اگر ما بشکنید همچون ستارگانی نور افشانی خواهیم کرد."
 امه سزر. شاعر سیاه پوست فرانسوی ‌زبان و فعال سیاسی فرانسوی
الیناسیون (ازخودبیگانگی) به ‌معنای از دست دادن، یا قطع ارتباط با چیزی است. این اصطلاح برای انسانی به‌کار رفته‌است که با طبیعت انسانی، با خویش و فرهنگ و تاریخ خویش بیگانه شده‌است.
مهلکترین سمی که برای نابودی هویت ملی ملل تحت استعمار توسط استعمارگران بکار برده شده و میشود همانا از بین بردن شعور ملی و قطع ارتباط آنها با گذشته، در یک کلمه تحمیر و تحقیر شمردن خویش در برابر اربابان زور و ستم است که در اصطلاح جامعه شناسی به آن الیناسیون گفته میشود. بی جهت نیست که تورکمنها میگویند "اؤزۆنی تانان ولی" (خودشناسی یعنی رسیدن به درجه عالمی است) و نیز بی جهت نیست که پدران ما گفتند: "اؤز آرریغینی حور ادن، کیشی آررغینا زار غالار" (قدر خویش را بشناس تا محتاج بیگانه نشوی)
ملت تورکمن نیز بارها این زهر را چشیده، بارهاست که دشمن قصد نابودی شعور و آگاهی ملی وی را داشته و این تلاش این روزها نیز با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد. در اصطلاح علمی ترکمنی به الیناسیون مانقورتلاشماق گفته میشود که به معنی شستشوی مغزی یا خشک شدن مغز می باشد (مانگ= مانگیز، مغز-- قورت= قوریماق، خشک شدن) زدوده شدن آنچه از پیشینیان به ذهن و حافظه انسان رسوخ کرده است می باشد.
با روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران علیه تمامی ملل غیرفارس ایران سیاستی بغایت وحشی و بربرمنشانه در پیش گرفته شد. ابتدا سرزمین آنها به زیر چکمه های سربازان درآمده خاک آنان از خون بهترین فرزندانش گلگون میشود. سپس بنیانهای اقتصادی آنان قبضه شده، به انسانهایی مبدل میشوند که همیشه محتاج حکومت مرکزی باشند، غارتگر به این نیز اکتفا نکرده، روح آنها را اسیر میکند تا مبادا دوباره بپاخیزند و پوزه اربابانشان را بخاک بمالند. این سیاست بغایت شوم و وحشیانه تا به امروز به اشکال گوناگون ادامه دارد.

اشغال سرزمین تورکمن توسط چکمه پوشان رضاخان قلدر بسال ۱۳۰۴ همراه با کشتار وحشیانه صدها تن از فرزندان مبارز ملت ما همراه گشت، قهرمانانی چون آنناگلدی عاج، کوچک کـُر، روم رومی، آشیرحان... که یادشان همیشه در سینه خلق جاودان خواهد ماند. یکسال پس از اشغال سرزمین ما توسط ارتش تا به دندان مسلح مرکزی، پادشاه ایران به کومیش تپه که آن ایام مقر اصلی تورکمنها بود سفر میکند. البته تا آن موقع با ایجاد حکومت نظامی در کل صحرای تورکمن و ایجاد مدارسی تحت نظارت ارتش با عنوان "مدارس قشونی" سعی کردند تا زمینه گسترش شوونیسم فارسی را آماده سازند. مدارسی که در آن دیسیپلین خشک نظامی حاکم بود و صحبت کردن به زبان مادری برابر با شکنجه های شدید نونهالان تورکمن همراه بود. بسیاری از خانواده های تورکمن به منظور رهایی از این جور و ستم و ندادن فرزندانشان به این سربازخانه های به اصطلاح مدرسه قشونی، به آنسوی اترک کوچ کرده به میان برادران بالقان خویش پناه بردند.
سرهنگ زاهدی که اصلا ترک همدانی بود در صحرای تورکمن با شدت تمام پروگرام و برنامه هویت زدایی را پیش برد. در سفر رضاشاه به کومیش تپه وی نیز در رکاب شاه بود. دقت بفرمایئد به جملات زیر که چگونه می تواند از دهن یک کودک بی گناه دبستانی بیرون آید. چگونه کودکی هنوز بویی از سیاست نبرده چسان به ملت خویش توهین می کند؟ چه کسانی این نوشته های شوم را بدست این نونهالان داده تا در مدرسه "پهلوی" کومیش تپه در مقابل شاه قرائت کند.
“...شكر و سپاس خداوندی را سزاست، كه ما نونهالان ... از میوه شیرین علم و معرفت بهره‌ور گشته، كه مانند پیشینیان خود در بوته ضلالت و جهالت و نفاق نمانده، و از عرصه توحش و بربریت خارج شده ....
زنده و پاینده باد خسرو محبوب عادل ما، زندباد تیپ مستقل شمال، زنده باد صاحب‌منصبان رشید
پس از اختتام خطابه فوق، محصل دیگری پیش آمده، خطابه ذیل را ایراد نمود:
... فراموش نكرده‌ایم كه در چند سال قبل گرفتار ظلم‌ و هوای و هوس رأی یك مشت مردمان غارتگر بوده، و در هر دقیقه یك بدبختی جدید برما ملت تجدید می‌نمود،‌ و ما ملت هم تن در قضا داده ساكت، و صدمات را به‌واسطه نداشتن یك سرپرستی محبوب، به‌خود هموار می‌ساختیم. تا روزی كه اعلیحضرت شهریاری قدرقدرت پس از قطع كردن دست تطاول غارتگران، ... توانست ما ملت و رعیت را از چنگال گرگان نجات دهد، همان ذات مقدس همایونی بود كه ما ملت را، از دست اشرار فعال‌مایشاء این حدود نجات داده، و این صحرا كه در چند وقت قبل، مركز غارتگری غارتگران بود، امروز محل تحصیل ما اطفال شده، و روزبه‌روز بر ترقی ...زنده‌ و پاینده باد شاهنشاه ایران

از خاطرات شاه می خوانیم:
"هفت‌ماه قبل، بنابر امری كه به‌رئیس تیپ مستقل شمال دادم، در مراكز مهمه جعفربای سه باب مدرسه به‌طرز جدید افتتاح شد. مدرسه “گمش‌تپه“ را به‌اسم من پهلوی نام نهاده‌اند...این مدارس به‌منزله چراغ تمدن است در صحرای تاریك تركمان، و با جدیتی كه نظامیان ساخلوی این صفحه (مطابق دستور) در تقویت مدارس دارند همین اطفال كه به‌تربیت ملی و علوم جدیده و لذت مدنیت آشنا شوند، بهترین مبلغین امنیت اخلاقی و آرامش روحی كسان و بستگان خود خواهند بود. اگر اشرار تراكمه را امر به‌قلع‌و‌قمع دادم، در عوض مدار تربیتی آنها كاملاً مورد قدرشناسی است. من از این مدارس، بیشتر از هركس لذت می‌برم، .. ایجاد تربیت و تمدن در یك منطقه‌ای كه تا به‌حال بالمره از این كلمات مبرا و عاری بوده است!
(از سفرنامه رضاشاه به مازندران. نشر مرکز پژوهش شاهنشاهی. تهران۱۳۵۵)

برای تکمیل نقشه شوم خویش به گزارشی که توسط مفتش (بازرس) اداره معارف (آموزش و پرورش وقت) از صحرای تورکمن به تهران فرستاده، عمل میشود. در این گزارش چنین آمده است:

"... قسمت ديگر در حكم تسخير روح تراكمه است. ترتيب بسط معارف در صحرا و لزوم تربيت اطفال تراكمه و تبديل زبان تركى آنها بـپـارسى و تغيير دريده خوئى و روح غارتگرى وحشت آنان است. در صحرا اشاعت معارف و زبان پارسى علاوه بر محاسن ديگر در سياست تأثير فوق العاده مهمى دارد. آرامش ابدى يموت اگر خواسته باشيم يموتستان نشده و يا تركمنستان خطرناك تازه تشكيل يافته روح يكجهتى پيدا نكند، تنها از راه خلع سلاح بدون تغيير روح طغيان تراكمه تعيين نمى شود، وقت آن رسيده است بوسيله تبديل زبان تركى به پارسى و بسط معارف ديگر مجال ندهيم روش ديرين را تعقيب نمايند بدين جهت در عقبه خلع سلاح براى تغيير حالت بغى و سركشى تراكمه كه از خصايص هر قبيله وحشى است بايد از راه تربيت عمومى و اختلاط و امتزاج آنها با طبقات ديگر اهالى ايران اقداماتى نمود و در زمينه ترك پاره صفات و عادات آنها كه علت و موجب هر بدبختى است بذل مساعى كرد.
در اين صحراى وسيع كه تا ديروز جز طايفه مختلفه تراكمه يعنى حيوانات موذيه جاندارى بيش نبودند در نتيجه ايجاد مدارس مغزهاى باز و كله هاى هوشمند تربيت خواهد شد...
با اين وصف توقع ايران پرستى و وطن دوستى از آنها بيمورد و از طوايفى كه همه چيزشان مغاير عادات و صفات ايرانيت است نميشود... واجب است با بودجه كافى چندين باب مدرسه مجانى در كميش تپه، خواجه نفس، آق قلعه، گنبدقابوس، اومچالى وبعد بضرورت در نقاط ديگر تأسيس شود و فعلاً پانزده نفر معلمين ايران پرست آشنا برموز سياست غيرمأنوس بزبان تركى از مركز براى مدارس فوق انتخاب گردند كه مطابق اصول جديده اطفال تراكمه را تربيت كنند و يكى از موارد مواد مهم پروگرام مدارس اين باشد هيچ درسى بزبان تركى تدريس نشود خوشبختانه يك مكتب تركى زبان هم در تمام صحراى تركمان وجود نداشته و از اين جهت سريع تر بمقصود موفقيت حاصل ميگردد. بعد از ايجاد مدارس در صحرا مقـتضى است پاره اطفال تجار و رؤساى آنها در عقبه اتمام دوره تحصيل ابتدائى بمركز اعزام شوند..."

پادشاه و اطرافیانش بر این باور میشوند که دیگر کار تمام است و روح و جسم این ملت را قبضه کرده اند ولی غافل از اینکه مبارزات حق طلبانه ملت تورکمن ادامه می یابد. در اقصی نقاط سرزمین تورکمن جنبشهایی پراکنده ای علیه ظلم ژاندارمها اوج میگیرد حتی همین محصلینی که به تهران اعزام شده تا تحت تربیت خاص به خادمان رژیم مبدل شوند، دشمنان خطرناک حکومت میشوند. دانشجویانی چون م. فرزانه، سیوری و نورگلدی اوغوزی همراه دیگر دانشجویان و محصلین تورکمن دانشکده افسری جنبشی علیه شاه و دست نشاندگان وی براه می اندازند. پس از برملا شدن این حرکت بسیاری از آنان به زندان می افتند. از میان آنها سیوری و اوغوزی تحت شکنجه های وحشیانه در زندان کشته میشوند. ولی این کشت و کشتار نیز فایده ای به رژیم نمی آورد چرا که در سالهای سیاه اختناق رضاشاهی و پس از آن دوران استبداد و دیکتاتوری فرزندش محمدرضا، ملت تورکمن دمی از مبارزه نیایستاده همچنان در راه احقاق حقوق ملی خویش پای می فشارد. بگیر و ببندها و شکنجه های حیوانی ساواک و سرلشکر مزین و سروان حامد نیز نتوانست ملت ما را زمینگیر کند، تا اینکه در آستانه قیام شکوهمند بهمن از کومیش تپه تا گنبدقابوس فریاد رسای ملت تورکمن "شاه ترا میکشیم"، "این شاه آمریکایی اعدام باید گردد"، "اوقوو گرک حاط گرک، تورکمنچه مکتب گرک- الدن گیدن یرلری غایتاریپ آلماق گرک" لرزه بر اندام کاخ استبداد افکند و فرصت طلبانی که قصد میوه چینی این قیام بزرگ را داشتند سریعا صف خویش را از ترکمنها جدا کرده، به فرزندان ما از همان آغاز اتهام سرخ و چپی بودن زدند.

استعمارگران و ساغران شوکران جام زهر الیناسیون این بار با اندرزهای اسلامی، با شعار وحدت و رأفت، در جسم روحانیون خودفروش تورکمن در آمده، در کنار پاسداران ظلم قصد جان بهترین فرزندان ما را کردند و توانستند تا اندازه ای به مقصد شوم خویش رسیده جنبش حق طلبانه مان را چند صباحی به تعویق بیاندازند ولی هوشیاری و آگاهی فرزندان تورکمن تمامی پلان ها و برنامه های غاصبان را زیر و رو میکند و شب و روز در پی آن هستند و تلاش میکنند تا پادزهری برای سم مهلک الیناسیون بیابند. و آن چیزی جز خودآگاهی ملی، بازگشت به خویشتن خویش، و اینکه یافتن جواب به سئوال بزرگ "من کیستم" هستند. اندیشمند آلمانی برتولت برشت می گوید
ای دوست از پرسیدن شرم مكن. نگذار كه با زور پذیرنده ات كنند
خود به دنبال اش بگرد. آن چه را كه خود نیاموخته یی فرض كن كه نمی‌دانی"
و اما فراموش نکنیم که سکه دو رو دارد. آمرین همیشه سیاستهای خویش را توسط عاملین محلی خویش به اجرا در می آورند. اگر تا دیروز این سیاست با دست افرادی همانند ملا سؤیون نایب نیازی (استوار تورکمن)، ملجان خان (هم رکاب سرهنگ حکیمی) و سیاسیونی چون محمد آخون ها بعدها آنناقلیچ آخونها... پیش برده شده، امروزه در اشکال مختلف، با امکاناتی گسترده توسط غلامان حلقه بگوش محلی اجرا میگردد. اکنون این سیاست دارد میوه خویش را میدهد. چرا که از کودکستان گرفته تا منازل، در کوچه و خیابان اکثرا به زبان کسانی صحبت میشود که قاتل زبان مادریشان هستند. ضرب المثل معروف "پالتانگ ساپی اؤزۆمیزدن" را بخاطر بیاورید که وقتی تبر بجان درختان می افتد، به نزد درخت پیری رفته علت را جویا میشوند، درخت پیر به درختان جوان می گوید: "برید نگاه کنید حتما یک چیز آن (تبر) از خودمان است". دیدند دسته تبر از چوب است
بهرحال این عوامل می تواند کمک اولیه ای باشد برای شستن و دفع زهر الیناسیون:
اول: مطالعه عمیق در فرهنگ و تاریخ ملی خویش و یافتن جواب در مقابل کنایه های دشمن. –اویانیش
دوم: ایجاد احساس غرور ملی و بزرگ کردن ارزشهای فرهنگی خویش در هر مکانی و مجلسی- غالقینیش)
سوم: یافتن نقطه ضعفهای دشمن و باز کردن زبان برای انتقاد از آنها - گؤرِش
سخنم را با شعری از شاعر ملی مان مختومقلی به پایان می برم:
"مختومقلی غاریپ گؤونین بای ادیپ،
قاناحات اۆلکه سین بندی جای ادیپ،
هر کیم اؤز یارین دوغان آی ادیپ،
آیین گؤزلأر، باشغا آیا سراتمز."

دردلی

No comments:

Post a Comment